امروز ظهر همسر گفت ماددم دیروز زنگ زد و گفت فرداشب بیاید. تعجب کردم. گفتم چند روز پیش رفتی اونجا مادرت نبود، الان یهو زنگ زده دعوت کرده؟ گفت بخاطر من نرفته بود، از قبل رفته بود، خواهرم زنگ زد برم کارها رو انجام بدم. الکی که نمی گم.


چیزی نگفتم ولی برام عجیب بود. گفتم کار خواهرشه. فرصت پیش اومد گوشی همسرو نگاه کردم دیدم دیروز تماسی از مادر یا خواهرش نیست. یکم بعد از خواهرش پیام اومد که آره خوشحال میشیم ببینیمتون. دلمون برای دخترتون تنگ شده.


فهمیدم ماجرای تماس مادرش الکی بود. خودش گفته میایم. اون لحظه نمیشد پیام رو باز کنم، بعدش اومدم ببینم همسر چی گفته  دیدم پیام ها رو پاک کرده. 


میدونم چون گفتم هروقت مادرت دعوت کرد میریم، این کارو کرده و اینکه گفتم تولد دخترم میخوام خانواده‌م رو بگم، به صرافت افتاده آشتی کنه که خانواده ش باشن. 


ولی کارش غلطه. اونا که پرروتر میشن چون خواهرش میگه تا من گفتم بیاید اومدن. منم بهش بی اعتماد میشم وقتی میفهمم از خودش درآورده.


میخواستم امشب بعد رفتن مهمونا بهش بگم که میدونم. ولی اینقدر خسته بودم که حال نداشتم. 


نمیدونم فردا صبح بگم یا بزارم بعد برگشتن از خونه مادرش؟ یا صبح بگم و بگم نمیام؟ یا بگم میام ولی میدونم دروغ گفتی؟ 


نمیدونم چرا اینجوری شده؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Brooklyn روزنوشته های بارانی من Katie هتل های ایران - هتل های تهران دانلود آهنگ ، دانلود فیلم خارجی ، اخبار انتخابات مجلس کاشی حوض لذیذ تخفیف لند | کد تخفیف و کوپن تخفیف فروشگاه های اینترنتی