این مدت تنبلی کردم برای نوشتن. دخترم بیدار باشه که نمیشه. خیلی شیطون شده و میاد سراغ گوشی. منم نمیخوام از الان یاد بگیره. 


میشه گفت عید خوبی بود. خیلی ماجرا نداشتیم! جز اول و آخرش :)) البته اول عید بیشتر بخاطر حال بد من بود. کلا دو روز اول عید حالم بده.


آخرشم خونه مادرهمسر بودیم و ناراحتی پیش اومد که نوشتم. همسر هم البته عذرخواهی کرد که اذیت شدم. خوبیش اینه که الان هم من راحت تر ناراحتیام رو میگم، هم همسر فهمیده از خانواده ش خوشم نمیاد هم خودش اعتراف کرده که خانواده من مشکل داره و یه اخلاقای ذاتی دارن که درستم نمیشه. 


قبل عید که وسیله آوردن، میز غذاخوری همسر هم برگشت خونمون. دم عروسی گفتم ببر. چون جا نداشتیم. الان میز آشپزخونه من رو جمع کردیم چون یه صندلیش شکسته بود. مال همسر استیله. گفت یکی از صندلی هاش کثیفه. اومدم پاک کنم دیدم همش کثیفه. جاهای استیلش پر از لک بود. حال آدم بهم می خورد. منم حرصم گرفت. گفتم دوتا زن گنده بیکار چه کار دارن که اینو تمیز نکردن؟ گفت قبلا دنبال این حرفا نبودی. گفتم نبودم ولی شماها بودین، منم یاد گرفتم باشم. یادته تو عقد میومدن خونه ت بعد غر میزدن خونه ت کثیفه مگه زن نداری؟! 

یادته اول عروسی خواهرت هروقت میومد یه دستمال دستش میگرفت برای من میز تمیز میکرد میگفت من خیلی خوب بلدم تمیز کنم! انگار دستمال کشیدن خیلی هنره. مدامم میشینه میگه من خیلی تمیزم. اینه تمیزی؟ این صندلیا این چند سال تمیز نشده. بهانه شون ناراحتیه. ولی برای آرایشگاه رفتن و گردش و تفریح وقت دارن. گفت کی آرایشگاه رفتن؟ گفتم مامانت تو اوج درگیری هاتون با خواهرت میرفت مو کوتاه می کرد، رنگ می کرد.


گفت حالا تو دیدیشون و حرف شد نگو اینا کثیف بود. از بس خواهرش سلیطه س می ترسه! 


قرار بود آخر این هفته سری دوم اثاث کشیشون باشه که دعوااشون شده و عقب افتاد. البته بهتر چون جمعه ظهر خاله عروسمون دعوت کرده. 


پریروز همسر عصر میخواست بره بیرون. یه سر هم بره خونه جدید مادرش چوب پرده بزنه. گفتم دیر برمیگردی منم بیام. اگه مامانت اینا اونجا نیستن. گفت نیستن بیا. رفتم. یه سری وسایل رو چیده بودن. بعد یادتونه هی میگفتن یه دنیا اثاث داریم؟ والا خیلی هم نبود. گفتم اینا که چیزی نیست. گفت ببین کابینت ها رو چیدن؟ یه کم ظرف توش بود ولی تقریبا خالی بود. گفتم اینجاها پر بشه کلی از کارتن ها خالی میشه. 


منتها عادت دارت زیاد پز بدن. هی میگن مامانمون خیلییییی ظرف داره! دیگه زن ۶۰ ساله که چهل و چند ساله زندگی داره چهارتا کارتن ظرف داشته باشه که عجیب نیست. اینا فکر میکنن همه گدان و هیچکس هیچی نداره. فقط اینا دارن. 


البته بهش گفتم. با خنده. گفتم کلا همه تون اعتماد به نفستون زیادی بالاست و هی از خودتون تعریف می کنید. اینم از همون فرهنگ ذاتی تون میاد. 


پدرمون رو سر چهارتا اثاث درآوردن. تازه امروز همسر دنبال سند خونه قبلی مامانش بود. پیداش که کرد نگاه کردم دیدم مساحتش ۸۸ متره. بعد خونه الانشون ۷۵ متره و اینقدر شلوغ کرده و ناز و ادا داره که خونه م کوچیک شد! 


بعد جلوی مامانم پز می داد من خونه کوچیک عادت ندارم. همیشه خونه م دو بر بوده! جلوی مامان من که منطقه یک تهران خونه ۱۲۰ متری داره با یه حیاط خلوت بزرگ، یه انباری  بزرگ و دوتا پارکینگ.


اینا اینقدر پرروان.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش بورس، تحلیل بازار، سیگنال خرید سهام تابلوسازی آریانا اکالیپتوس دست-انداز تخفیف دونی آذربایجان پرس دانلود خلاصه کتاب نظریه های رشد ویلیام کرین Paul