دیشب پسرخاله همسر زنگ زد که برن بیرون و چند ساعتی باهم باشن. اصرار کردم بره. میدونستم لازم داره. قبل رفتن تلفنی ماجرای دعوا رو تعریف کرد. گفت حتما بهت میگن. صدای پسرخاله ش میومد که گفت رفتار اونا خیلی غلطه ولی توام خیلی تندی. وقتی اینجوره، قطع رابطه کن.


نمی‌دونم دیشب چی بهم گفتن. دلم میخواد به پسرخاله ‌ش بگم این رفتارا و دعواها زندگی ما رو خراب کرده. بهتره رابطه نباشه. ولی نمیشه بگم.


امروز ساعت ۷ عصر خواهرش زنگ زد خونه گفت میخواستیم بربم بیرون کلید تو قفل شکسته، در باز نمیشه! به داداشم بگو بیاد، توام بیا دعوا نشه.


پاشدیم رفتیم. همسر گفت نیا. گفتم میری دعوا میکنی با اعصاب خرد میای. البته که دوست نداشتم ببینمشون ولی مجبور بودم.


رفتیم و هم قفل رو عوض کرد هم یه کار سیم‌گشی داشتن انجام داد. قفل شکسته بود نه کلید. دو هفته س باید پول شارژ ساختمون رو بدن، هنوز ندادن. خواهرش گفت الان میخواستیم بریم بریزیم که اونم نرفتن. 


مادرش اصلا جلو نیومد با همسر حرف بزنه. خواهرشم فقط در حد دادن چهارتا آچار و پیشگوشتی حرف زد. با دخترم سرگرم بودن. بعد هی اصرار میکردن افطار بمونید! همیشه م منت دارن که بخاطر شما غذا درست کردیم. خواهرش رو بردم تو اتاق گفتم تو این شرایط که همه باهم قهرن منطقیه بمونیم؟ گفت چیزی نشده بود. داداشم شلوغ کرد! قهر نیستن که. مامان که قهر نیست! 


صد بار گفتن. هی گفتم نه. همسر هی بلند بلند گفت کارم تموم شه میریم. باز میره سفره میندازه! 


جلوی در باز اصرار کردن. همسر که زود رفته بود پایین. گفتم میخوایم جایی بربم دیر میشه. خواهرش میگه دروغ میگی جایی نمیرید! گفتم  شب قدره، میریم.


تو ماشین همسر گفت چی گفتن؟ بهش گفتم. گفت نیست با هم هستیم همش بگو بخند داریم، واجبه. گفتم انگار دعوا براشون عادیه. اگر عادیه پس چرا از داد و بیداد ناراحت میشن؟ واقعا دو روز بعد اون حرفا میتونن عادی باشن؟


به همسر گفتم خواهرش گفته چیزی نشده بود. گفتم همیشه اون هیچ کاری نگرده!



تو راه مراسم همسر گفت یه پیام بهشون بده بگو نزدیکشون هیئت معروفی هست. به نظرم کار غلطی بود ولی نه می آوردم بحث میشد. پیام که دادم خواهرش جواب داد که حوصله هیچی نداریم. با دعوای داداشم حالمون بده و دلمون شکسته و مامان کلی گریه کرده.


انتظار داشت من همدردی کنم ولی هیچی نگفتم. به من ربطی نداره. قرار هم نیست من طرفدار اونا باشم. شوهرم باعث ارتباط با اوناست والا کلا غریبه بودیم. دلیلی نداره شوهرم رو ول کنم اونا رو بچسبم. ولی اینا رو نمی فهمن. الان میخوان با من صمیمی بشن.


یه ساعت بعدش تو واتس آپ پیام داد که کجا رفتید؟ منم گذاشتم دو ساعت بعد جواب دادم. از بس فضولن به همه چی کار دارن.


امیدوارم این دیدار اجباری باعث آشتی نشه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تعمیرات تخصصی موتور و گیربکس در شهر شیراز Myriha یک برنامه نویس بک اند و عاشق هک و امنیت تارنمای شخصی بهزاد هوشنگی avabnumber1 موزیک جدید ایرانی آشپز باشي