نمی‌دونم خاصیت مادر بودن و بچه دیدن همیشه فرزندشونه یا نه، اما ای کاش گاهی هم از بچه‌مون تعریف کنیم. کاش یادمون باشه این آدمی که پر از ایراد می‌بینیمش، تربیت شده خود ماست.


هرچند به مادرم اینو می‌گم می‌گه چرا از من یاد گرفتی؟ دانشگاه رفتی، تو جامعه بودی، از بقیه یاد می‌گرفتی. چیزی به اسم تاثیر تربیت والدین و ساخته شدن شخصیت تو سال‌های اول رو قبول نداره. قبول نداره که راحت فقط ایراد می‌گیره.


از پریروز اینجاست برای کمک. برای نگهداشتن دخترم و تمیزکاری خونه. به خواست خودش. و تمام مدت از من ایراد می‌گیره یا مدام می‌گه چکار کنم. 


شاید بگید خیلی حساسم. خب هستم. چرا نباید مراعات کنن؟ چرا مادرم فقط باید بگه خیلی حساسی، زود بهت برمی‌خوره، ولی هیچ تلاشی برای مراعات این حساسیت نکنه؟ چرا فکر نمی‌کنه منم یه چیزی می‌فهمم، یه چیزی بلدم. 


علت اینکه دوست دارم برم سر کار، برم نمایشگاه اینه که اونجا یکم حس مفید بودن می‌کنم و دیگه مدام ازم ایراد نمی.گیرن.


اینجور نباشیم. یکم به اطرافیانمون حس خوب بدیم. مادر من از خوبی همه تعریف میکنه جز بچه‌هاش. چنان از زنیت بقیه میگه انگار هر روز خونه زندگیشون رو دیده. گاهی که از این تعریف‌ها میکنه، میگم از کجا میدونی؟ چند بار خونه این آدم رفتی؟ سالی یه بار با دعوت رفتی. اونموقع همه خونه زندگیشون مرتبه. شده سرزده وسط هفته بری؟ رفتار اون آدم رو تو خلوت با شوهرش یا خانواده‌ش دیدی؟ جوابی نداره و البته تاثیری هم نداره.


مادر من از هنر من فقط سرویس دادن به بقیه رو بلده. اون موقع که نقاشی می‌گشیدم مدام میگفت برای فلانی بکش. انگار بدهکار بودم به همه. 


پارسال که کتابم درومد، مدام میپرسه به فلانی دادی؟ یه بار هم گفتم هرکس اومد خونه‌مون دادم ولی باز مدام چک میکنه و میگه به کی بدم.

پریروز با همسر و دخترم اومدن دنبالم. اومدن غرفه. هی گفت کتابت رو بخرم بدی به فلانی. همسر هم نمیدونست قضیه چیه هی می‌گفت مادر بهش چندتا میدن. فکر میکرد کتاب جدیدم رو می‌خواد. مامانم هم میگفت نه قبلی. آخه به خاله‌ش و پسرخاله‌ش نداده. 


برادرمم امسال گاهی نمایشگاهه. رفتیم غرفه‌شون، نبودن. بعد مادرم ناراحت شده که چرا وقتی زود میره به پسرخاله تون گفته این هفته چون نمایشگاهم دیر میام، بعدا بیاید خونه‌مون. قبلا هم گفته بود. گفتم حتما برنامه‌ای داره، کاری داره. میگه چه کار داره؟ خب میگفت میومد. گفتم خودش میدونه. چکار داری هی میگی؟ حالا بعدا میرن.


وقتی کسی بگه میخواد بیاد، فکر میکنه خیلی لطف کرده و ما همه بدهکاریم. اصلا نباید نه بگیم. الان کلی ناراحته چرا برادرم گفته این هفته خونه نیستم. 


صبح تا بیدار شدیم میگه لباسای دخترتو بشور. دوتا لباس کثیف باشه هول میشه. اینقدر میگه تا آدم بشوره. خب اگر نگی بشور من نمیشورم؟ کلا وقتی نیستی یا نمی‌گی من هیچ کاری نمی‌کنم؟ جوری رفتار می‌کنه حس می‌کنی خیلی کودنی و هیچی بلد نیستی. 


خیلی خسته‌م. امروز بابت همین رفتارا بهم فشار اومد. واقعا خوشحالم فردا میرم نمایشگاه. و خب کی رو دارم که بهم انرژی بده؟ 









مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آکادمي علمي Sarah سفارش کیک Michelle در کنارِ تو گروه تلگرام - لینکدونی تلگرام - لینک گروه تلگرام - گروه دوستیابی - چت همسرانه_ مادرانه درآمد آنلاین