۱۴ روز دیگه تولد دخترمه. همسر هنوز داره فکر میکنه که خانواده ش رو بگه یا نه! 

برادرش برگشته شهرشون ولی به من میگه خبر ندارم. 


من فعلا سعی میکنم به برنامه های خودم فکر کنم. فقط بهش گفتم یه جور نشه بیان بعد ناراحتی و جنگ اعصاب بمونه. البته اینایی که من پریشب دیدم بهشون بگی راحت راه میفتن میان و عکس می ندازن و انگار نه انگار. از بس دعوا و توهین براشون عادیه. 


دیشب تصمیم گرفتم امروز بیام سر کار. مدیرم پیگیر شده بود که حتما برم. اول گفته بودم چهارشنبه میام بعد یادم افتاد فردای شب قدره. پیش هر کس بخوام بزارمش تا صبح بیدار بوده. هرچند همسر الان هم هرشب تا صبح بیداره. ساعت خوابش بهم ریخته. خودمم یه کم زودتر از اون میخوابم.

امروز هم چندتا جلسه قرار بود بره. برای همین گفتم بزارم پیش مامانم. ولی همسر بیدار که شد گفت خودم میمونم و قرارهام رو میذارم برای فردا. 

دیدم برم بهتره. دیر بود ولی اومدم. مدیرم پیگیر پیشنهادی بود که خیلی وقت پیش داده بودم. کار سخت و زمان بریه. ولی دوست داره انجام بشه و من انجام بدم. البته که خودم پیشنهاد دادم. تا ببینم چی میشه.


یه مبلغی هم بهم داد بابت نمایشگاه کتاب احتمالا. که اصلا انتظارش رو نداشتم. اونم تو شرایط فعلی موسسه که خیلی بحرانیه. تشکر که کردم گفت یه کارهایی رو آدم دلش میخواد انجام بده. 


تاکید هم کرد بپرسم که اسمم تو لیست بیمه رد بشه. حسابدار گفت رد میشه. حق بیمه‌تونم بالاست. از مدیر سوال  که کردم گفته خودمون پرداخت میکنیم. یعنی از حقوقم کم نمیشه. 


این چیزها رو خودمم تازه میفهمم و بقیه خبر ندارن. اگر باخبر بشن ناراحتی درست میشه که البته بهشون حق میدم ولی خب باید حواسم باشه موقعیتم خراب نشه. 


کار سختیه ولی شبها باید وقتی پیدا کنم و کارهای موسسه رو انجام بدم. امروز با پررویی به مدیرم گفتم می تونم دوتا پروژه رو انجام بدم. یکی همون که مدیر پیگیرشه و یکی کار جدیدی که باز خودم پیشنهاد دادم. 


به نظر خیلی سخت میاد ولی شدنیه. 





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Khalid میهن مکس Sarah بهترین خرید محصولات دنیای ابی و صورتی Hasad یه مشت اجیل تو قندون دانلود فیلم ایرانی و سریال ایرانی bazdan