عصر خواهرش زنگ زد. گفت یادم رفت از مادرت تشکر کنم برای جا دادن مبل‌ها. دلم می‌خواست بگم دو هفته گذشته تازه یادت افتاده؟! زنگ زدی خبری بدی. همونو بگو. بعد تشکر کرد که براش وقت دکتر گرفتم. یک سال بیشتره میگه معده درد دارم، تازه رفته دکتر. یکی از اقوام مادرم منشی یه دکتر معروفه. خودم که رفتم همسر فهمید، هی میگه برای اینا نوبت بگیر. 


منم اصلا بعدش ازش نپرسیده بودم رفتی دکتر چی شد. خودش می‌گه رفتم دکتر معلوم شد معده‌م خونریزی داره. منم خیلی عادی گفتم پارسالم همینو گفتی، از اون موقع نرفته بودی؟ گفت آخه می‌خواستم اون بی‌غیرت ببره که نمی‌برد. گفتم یه ساله جدا شدی تازه رفتی. گفت یه سال نشده، ۹ ماهه. بعد خودش دید زیاده گفت نشد دیگه. می‌خواستم بگم اگر واقعا معده‌ت داغونه و نرفتی، احمقی. اگرم الکی می‌گی که احمق‌تر! میگه همش فکر می‌کردم دلم درد می‌کنه، نمی‌دونستم معده‌مه! 


والا وقتی کسی اینقدر احمقه دلسوزی نداره. می‌خواستم بگم مامانت پول همه چیت رو می‌داد، خب پول دکترم می‌داد. سلامتیت که مهمتر بود. بعدم که جدا شدی جای هول بودن برای شوهر پیدا کردن برات، فکر مریضیت بودید خب! 


هی گفت دلم برای دخترت تنگ شده، نگفتم بیا. گوشی رو داد به مادرش، به اون تعارف کردم. 


مطمین بودم با همسر قهرن، می‌خواستن به اون خبر بدن. همسر که اومد بهش گفتم زنگ زدن. از حال خواهرش خبر نداشت. یکم بعدش گفت حالا که اونا زنگ زدن توام گاهی زنگ بزن. گفتم برای من زنگ نزدن، می‌خواستن به تو خبر بدن. پارسال من باردار بودم سه ماه نگفتن مردی یا زنده‌ای. گفت می‌دونم خودم. حالا یه چی گفتم. نمی‌خوای هم نزن. دیگه چیزی نگفتم ولی باید مثل خودش می‌گفتم اگر می‌دونی پس نگو زنگ بزن. 


اسم این کارشونم آبرو داری نیست. فقط می‌خوان خبر برسونن. همین. منم دیگه برام تجربه شده، دلم براشون نسوزه. خودشون بلدن چکار کنن. جاش برسه صدتا مثل من رو حریفن.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله اینترنتی مثبت ایران | پورتال خبری،تفریحی و سرگرمی آشپزي نوين All trending news and updates about technology Ravi درب ضد سرقت | قیمت درب ضد سرقت | فروش درب ضد سرقت مرادي Tammy بهترین بازیها برای تمام پلتفرم ها صندوقخونه Standing Like A Mountain