به همسر گفتم. نمی‌کشیدم نگم. اونم اینقدر دیده و شنیده که براش عجیب نیست. 

دیشب گفت یه هفته س نصف بدنش عصبش گرفته. 


گفتم تو داری خودتو میکشی اونا عین خیالشون نیست. حاضر نشدن طلاهاشونو بفروشن که پزشون کم نشه. بعد تو میخواستی ماشینتو بفروشی. من حاضر نیستم از خودم بزنم برای اونا. گفتم خودشون با همه ارتباط دارن بعد به ما میگن نرید. خواهرت به من میگه چرا به عمه مون گفتین مامان خونه رو فروخته. نمیگه مامانت قبلش برای پز دادن خبر داده که میخوام بفروشم. 


گفتم به من چه که می‌شینن بد تو رو جلوی من می‌گن؟ من دلم میخواد به مادرت بگم این پسر رو تو تربیت کردی ولی جرئت نمی‌کنم. مامانت همه چی رو تقصیر همه می‌ندازه جز خودش. حاضر نیستن قبول کنن بخاطر اونام هست که تو بهم ریختی. 


گفتم همین خواهرت اگر بین تو و پسرخاله‌ت رو بهم نزد. ببین کی گفتم. اگر بعدها نگفتن همه اینا تقصیر منه و فلانی از وقتی زن گرفته بد شده. همسر گفت من نمیخواستم اصلا دیروز بریم. گفتم قبلا که گفته بودی بریم. گفت به تو گفتم ولی بعد نمیخواستم بریم. تو یهو بهشون گفتی میایم و ماهی میاریم. گفتم خب قبلش به من میگفتی. یا چندبار گفتن فردا بیاید میگفتی نه. هیچی نگفتی، منم فکر کردم موافقی. مثلا خواستم همراهی کنم. گفت دیروزم میخواستم عصر بیایم به بهانه اینکه مادرت تنهاست و شب باید بریم پیشش. گفتم خب میگفتی. جلوی اونا میپرسی بمونیم؟ منم فکر کردم دوست داری بمونی گفتم خیر سرم همراهی کنم.


گفت بعد بحثم باید میومدیم. گفتم آره اشتباه کردم دخالت کردم. اصلا نباید ورود کنم. مثلا گفتم با ناراحتی نیایم بعد تو چند روز بهم ریخته باشی. ولی نباید دخالت کنم. 


اومدم معذرت خواهی کنم گفت نه منظورم معذرت خواهی و مقصر دونستن نیست. خواستم بگم ارتباط باید حداقلی باشه. 


خوبه به این نتیجه رسیده و خوب شد طینتشون رو بیشتر شناختم. همون ارتباط حداقلی هم ایشالا قطع شه. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

decoration زبان انگلیسی دبیرستان تیزهوشان نوشاد amoozesh رنگ های نشاط Wilbert fasterd دنیای دختران فروش و معرفی انواع کالای برقی موقت نوشت